آذر 91 - عشق & خدا

	عشق & خدا صفحه نخست ATOM عناوین مطالب وبلاگ نقشه سایت درباره وبلاگ شیطون مهربون لجبااااااااااااز استقلالی آخرین مطالب فراموشی... یلدااااااا.... ببین ... نگاه کن... دلیل عشق... لیست آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آبان 91 آذر 91 لینک های ویژه پیوندها دختر بهار من وآینده من جاده های مه آلود Manna Ahorayearyaii داستان یک روز مناجات با عشق حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم مـ ـحـ ـبـ ـو بــــ مـ نـــــ ... هم نفس بهترین قالب های وبلاگ صفحات وبلاگ طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز آمار وبلاگ بازدید امروز: 9 بازدید دیروز: 0 کل بازدیدها: 20073 غم... پنج شنبه 91 آذر 23 :: 4:6 عصر :: نویسنده : MAHNAZ دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟ تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزانعشق کن‌ ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟ ********************************************** چرا گریه کنم وقتی باران ابهت اشکهایم را پاک کرد و سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت. چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد و همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم. چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام. چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ. چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم. چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است… *************************************************** وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست ناگهان- دریا! تو را دیدم حواسم پرت شد کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید هی صدا در کوه،هی “من عاشقت هستم” شکست بعد ِ تو آیینه های شعر سنگم میزنند دل به هر آیینه،هر آیینه ایی بستم شکست عشق زانو زد غرور گام هایم خرد شد قامتم وقتی به اندوه تو پیوستم شکست وقتی از چشم تو افتادم نمیدانم چه شد پیش رویت آنچه را یک عمر نشکستم شکست موضوع مطلب : نظر بدهید نفس... چهارشنبه 91 آذر 22 :: 8:11 عصر :: نویسنده : MAHNAZ پارسال زیر باران، با او راه می رفتم ... امّا... امسال، راه رفتنش را با دیگری، زیر باران اشکهایم دیدم... شاید باران پارسال، اشکهای شخصی دیگر بود!!! ***************************************************************** خوب به چشمهایش نگاه کنید ... از نزدیک! دستانش را بگیرید! آنقدر نزدیکش باشید که گرمای نفس هایش را حس کنید! خوب عطرش را بو بکشید! موقع بوسیدنش از ته دل ببوسیدش... از ته دل ببوییدش ... از ته دل لمسش کنید! ... از ته دل نگاهش کنید ... از ته دل صدایش کنید! از تمام لحظات با هم بودن نهایت استفاده را بکنید! روزی می رود ... و حسرت همه ی اینهایی که گفتم در دلتان می ماند. موضوع مطلب : نظر سکوت... سه شنبه 91 آذر 21 :: 6:58 عصر :: نویسنده : MAHNAZ گاه میتوان برای عزیزی چندسطرسکوت به یادگارگذاشت... تااودرخلوت خودهرطورکه خواست انرا معناکند... ******************************************* گمم نکن...درگوشه ای ازحافظه ات ارام مینشینم,فقط بگذاربمانم... ******************************************* گاهی بایدبه دورخود یک دیوارتنهایی کشید,نه برای اینکه دیگران راازخود دورکنی!بلکه برای اینکه ببینی چه کسی برای دیدنت دیوارراخراب میکند... ******************************************* میگفت پای رفتن ندارم.....با سر رفت!!!!!! ******************************************* اگرامشب ازحوالی دلم گذشتی اهسته رد شو... غم را با هزار بدبختی خوابانده ام.... ********************************************* داربزن...خاطرات کسی که تورادورزده.... حالم خوب است...اما گذشته ام درد میکند... موضوع مطلب : نظر بدهید حرف خدااااا شنبه 91 آذر 18 :: 6:10 عصر :: نویسنده : MAHNAZ وقتی تو را ازمن افریدم برخود احسنت میگفتم...مگرایا کسی هم باخدایش قهرمیگردد؟ هزاران توبه ات راگربشکستی ببینم من تورا ازدرگهم راندم!!که میترساندنت ازمن؟ رهاکن ان خدای دور ان نامهربان معبود ان مخلوق خودرا... این منم پروردگار مهربانت خالقت ...اینک صدایم کن مرا باقطره اشکی به پیش اور دودست خالی خود را...بازبان بسته ات کاری ندارم... لیک غوغای دل بشکسته ات را دوست دارم.غریب این زمین خاکی ام... ایا عزیزم حاجتی داری؟؟؟؟؟ بگو...جزمن کس دیگر نمیفهمد موضوع مطلب : نظر میلاد تلخ... دوشنبه 91 آذر 13 :: 6:26 عصر :: نویسنده : MAHNAZ من از بازی نور در وادی بی قلب ظلمت ها نمی ترسم من از حرف جدایی ها مرگ آشنایی ها من از میلاد تلخ بی وفایی ها می ترسم موضوع مطلب : نظر 1 2 3 >